زبان و ادبیات عربی... هناک دائماً مَن هُو أتعَسُ مِنک، فأبتسم...
| ||
|
در روايت شناسي، به دليل پذيرش بنيانهاي ساختارگرايي ونشانه شناسي، راوي را به عنوان يك واسطۀ بياني مينگرند كه در هر روايت داستاني، « نشانههايي» از حضور آشكار يا نهان او وجود دارد و الزامات زبان شناختي و غيرزبان شناختي، باعث وساطت او در يك روايت، ميشود. دليل حضور راوي در روايتهاي زباني، بيش و پيش از هر چيز ديگري، مرتبط است با واسطة بياني آنها؛ يعني زبان. كريستين متز در اين باب ميگويد: «روايت (ميتواند) بدون نويسنده وجود داشته باشد، اما بدون راوي خير، زيرا اين مسأله مربوط است به دريافت ذاتي و خودانگيخته مخاطب از ماهيت زبان شناختي موضوعي كه بدان گوش ميسپارد. چرا كه اين كلام است كه كسي ميبايد در آن سخن بگويد». پس يكي از دلايل اصلي وجود راوي در روايتهاي زباني، واسطه بياني آنهاست. از آنجايي كه در چنين روايتهايي همه چيز در قالب زبان درميآيد، لازم است تا واسطهاي آنها را روايت كند. به گفته تودروف:«بدون راوي هيچ روايتي وجود ندارد. رخدادها هيچ گاه نميتوانند خود، به زبان درآيند و كنش زباني كردن آن غير قابل تقليل [گريز ناپذير و حتمي] است. در غير اين صورت من با فاعل حقيقي كه كتاب را روايت ميكند، اشتباه گرفته مي شود». از اين روي، ناپديد شدن كامل راوي در متن روايي امري غيرممكن است، زيرا بازنمايي يك داستان،همواره مستلزم يك سازهي واسطهگر است. در تعريف سادۀ روايت داستاني ميتوان گفت كه هر روايت واجد يك داستان است و هر داستاني دربردارندهي كنشها، شخصيتها، موجودات و اشيايي است كه بازنمايي آنها بر عهدۀ يك «داستانگو» است. بهترين واژه براي بيان اين داستان گو همان واژۀ راوي است.
نظرات شما عزیزان: |
|
[ طراحی : میهن اسکین ] [ Weblog Themes By : MihanSkin ] |