زبان و ادبیات عربی...

زبان و ادبیات عربی...
هناک دائماً مَن هُو أتعَسُ مِنک، فأبتسم... 
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

 

برای اثبات ایرانی بودن داستانهای هزارویک شب، بهتر است استاد بهرام بیضایی بر این نکات تکیه کنند.افسانه هاي عجيب و باورنكردني از قديمي ترين ايام نزد اقوام آريايي وجود داشته است. در مقابل اين افسانه ها ،حكايتهای سامي هستند كه منطقي و واقعگرايانه اند. پس مي توان ديوان و پريان را متعلق به آريايي ها دانست و آن ها را از اجنه اعراب متمايز كرد. چرا كه اجنه در اسلام، امري خرافه نيستند. آن ها مخلوقاتي هستند كه از آتش بدون دود ساخته شده اند و از هوا سبك تر و رقيق تر مي نمايند و قبل از آفرينش انسان بر زمين سكونت داشته اند؛ اجنه هزارويك شب در برخي قصه هاي عربي حضور دارند و كاملاً فرمانبردار ملك يا به بيان بهتر خليفه مسلمانان هستند. اما غول ها و پري ها كه ما حضور آن ها را با لفظ عفريت و گاه جن؛ در هزارويك شب مي يابيم، موجوداتي خودمختار و توانا هستند و گويي در سمت ديگر جهان، سرزميني مستقل دارد. رد اين موجودات مافوق طبيعي را مي توانيم در اوستا جست وجو كنيم..

 

اين ديوان طبعاً از اعتقادي ديني به باورهاي عاميانه راه يافته اند و چهره اي سهمگين و دگر گون پيدا كرده اند. در افسانه هاي عاميانه اي همچون سمك عيار و امير ارسلان نامدار مي توان از ديوهاي بدخو نشان يافت. پري نيز چنان كه از روايات كهن برمي آيد،‌وجودي لطيف است و زيبا كه گاه به واسطه زيبايي فوق العاده آدمي را مي فريبد و به خود عاشق مي كند. گاهي نيز در روايات كهن و برخي قسمت هاي اوستا، پري جنس مونث ديوان است كه از طرف اهريمن گماشته شده و جزء لشكر او، برضد زمين و گياه وآب و در كار است.

 

به هر حال حضور اين موجودات فراطبيعي يكي از نشانه هايي است كه مي تواند برخي قصه ها و حكايات هزارويك شب را به هويت ايراني شان پيوند زند. براي مثال قصه« حسن بصري و نورالسناء »يكي از حكاياتي است كه مملو از نشانه هاي افسانه هاي سحر و جادويي ايراني مي نمايد ودر اين حكايت كهن و نمونه يك پري لطيف و زيبا رخ مي نماياند؛ حسن كه پس از گذراندن ماجراهاي بسيار، در قصري باشكوه ميهمان دختراني مهربان مي شود، روزي از سركنجكاوي دري ممنوع را مي گشايد و در پس آن در؛ پرندگاني را مي بيند كه براي تفرج كنار درياچه اي فرود مي آيند:« پس از آن پرندگان بر تخت بنشستند و هر يكي از آن ها جلد خود به چنگال بدريد و از جلد به در آمده ده تن دختركان آفتاب روي بودند كه به درياچه فرورفته تن همي شستند حسن چون ايشان را بديد عقلش بپريد و دانست كه خواهران او را از گشودن آن در منع نمي كردند مگر بدين سبب.» همين تك نگاه باعث عشق بي پايان حسن به زيبا ترين اين دختران مي شود كه او در واقع يك پري به تمام معناست. باقي داستان شباهت زيادي به الگوهاي داستان هاي پريوار ايراني دارد، حسن لباس دختران را پنهان مي كند و بدين حيله  او را به شهر و نزد مادرش مي برد،دختر نيز با نيرنگ لباسش را باز مي يابد و پرواز مي كند و به سرزمينش باز مي گردد و سر آخر حسن با مرارت بسيار به سرزمين پري ها ( اجنه)  سفر مي كند و همسر زيبايش را به شهر باز مي گرداند.. تفاوت تنها در دو نكته نهفته است. در قصه هاي ايراني پريان غالباً در زندگي باآدميان نيز بر خي عادت ها ي خود را از دست نمي دهند. در مرگ اطرافيان سرخ مي پوشند، كودكان خود را به تنور مي افكنند و به بوي غذا سير مي شوند؛ حال آن كه پري حسن بصري، نورالسناء، هيچ يك از اين كار ها را نمي كند و حتي همچون برخي زنان ديگر حيله گر و مكار است. از سوي ديگر در ميان داستان حسن بصري ناگاه پاي زبيده، همسر اصلي هارون الرشيد به ميان مي آيد. او كه حضورش در داستان ها تنها بهانه اي است براي آنكه لباس نورالسناء به او بازپس داده شود، از آن دسته عناصري است كه احتمالا در آميزش با اختلال با قصص اعراب به اثر افزوده شده است.

 

نشانه هاي ايراني قصه هاي هزارويك شب صرفا به شخصيت هاي ديو و پري محدود نمي شود.بسياري از قصه ها از جهت روند داستاني با الگوهاي قصه هاي ايراني تجانس دارند. در همين حيطه سحر وجادو مي توان موارد بسياري را يافت كه با افسانه هاي كهن پارسي مطابقند. مثلا بارداري جادويي يكي از الگوهاي مشترك هر دو حيطه است. اين درونمايه اصلي را به ايران نسبت مي دهند. در جامعه اي كه فرزند نرينه، جانشين محتوم پدر بود، تولد يك فرزند پسر می­توانست اهميتي به سزا داشته باشد، به ويژه آنكه دراوستا نيز زايش به عنوان صفتي برتر و تحت سيطره و حمايت بانو اناهيتا معرفي شده است. در هزارويك شب، اين مايه را مي توان در حكاياتي همچون«سيف الملوك و بديع الجمال »،« بدرباسم و جوهره »،« اردشير وحيات النفوس»جست وجو كرد. در داستان« سيف الملوك و.... »، ملك و وزيرش به راهنمايي حضرت سليمان اژدهايي را سر مي­برند واز گوشت او هم مي­خورند و هم به همسرانشان مي دهند و همين سبب باروري مي شود. در« بدرباسم و جوهره »ملك كه صد كنيز دارد، هنوز نتوانسته فرزندي از خود داشته باشد، تا اين كه كنيزكي رمز آلود از راه مي رسد، او مليح وزيباست اما سخن نمي گويد و زود باردار مي شود و بعدتر در مي يابيم كه زن از دريا آمده و موجودي دريايي است، و سرآخر در« اردشير و حيات النفوس»شاهي از اهالي شيراز با معجوني كه طبيبان مي رساند، بچه دار مي شود. جالب است كه در هيچ يك از اين حكايات نشاني از ميوه نمادين باروري يافت نمي شود. كما اينكه در افسانه هاي ايراني غالبا زن و مرد پس از خوردن سيبي كه از درويشي دريافت كرده اند، بچه دار مي شوند، حال آنكه در هزارويك شب، شيوه هاي درماني نازايي متفاوت و متعدد است. اگر از حيطه سحر وجادو پا بيرون نهيم،‌مي توانيم نشانه هاي قصه­ هاي عاميانه ايراني را در گونه هاي ديگري از داستان هاي هزارويك شب نيز كشف كنيم؛ يكي از اين گونه ها كه مياگرهارت به طور مفصل به‌آن اشاره مي كند داستان هاي عاشقانه ايراني با الگويي خاص در هزارويك شب است. اين الگو به زعم او عبارت است از عاشق شدن جواني بي تجربه تنها با شنيدن وصف يا ديدن تصوير زني زيبا و سپس سفر و به جان خريدن دشواري هاي بسيار براي رسيدن به معشوق ناديده. علت وجودي چنين داستاني را مي توان در سرزمين پهناور ايران جست وجو كرد. سرزميني كه به علت وسعت جغرافيايي اش، دوري عاشق و معشوق و سفر را امري طبيعي جلوه مي دهد. همچنين با نيم نگاهي به الگوي داستان هاي ايراني در مي يابيم كه ادعاي گرهارت بي راه نبوده است. مارزلف در تقسيم بندي ارزنده اش، از دو داستان نمونه ايي ايراني ياد مي كند كه هر دو با الگوي عاشقانه و ايراني هزارويك شب هم خوان هستند، يكي از داستان« نارنج وترنج‌»شاهزاده با شنيدن وصف زيبارويي به نام نارنج،‌دردام عشقش گرفتار مي شود و سپس در پي يافتن او راهي مي شود. اين داستان را مي توان در افسانه هاي آذربايجان، خراسان، كرمان، اصفهان رديابي كرد. درالگوي« عاشق شدن با ديدن مويي در آب »پادشاهي تار مويي افتاده در آب مي بيند و بي آن كه چيزي از صاحب مو بداند، به عشقش گرفتار مي شود. حال آن كه مو متعلق به زني شوهردار است و همين چالش اصلي داستان را رقم مي زند. مشابه اين نمونه ها را مي توان در داستان هاي« قمرالزمان و گوهري »،« تاج الملوك »،« اردشير و حيات النفوس»،« بدرباسم و جوهره »‌،« سيف الملوك وبديع الجمال »‌ديد در داستان هاي« قمرالزمان و.... »، اردشير و حيات النفوس و بدرباسم وجوهره مردان از طريق شنيدن وصف معشوق، به عشقش دچار مي شوند، در حالي كه تاج الملوك و سيف الملوك وبديع الملوك، باديدن تصوير، معشوق خود را مي يابند و در هر دو گونه به نظر مي رسد كه تقدير بازي دهنده اصلي است و اوست كه تصميم مي گيرد كدام مرد در كنار كدام زن قرار گيرد.

 

از ديگر نشانه هاي بارز تأثير ادبيات ايراني بر هزارويك شب همچنين بايد به چند حكايت كوتاه اشاره كرد كه همگي گرد محور شخصيت هاي تاريخي پيش از اسلام مي چرخند اين حكايت ها عبارتند از: انوشيروان عادل، انوشيروان و دختردهاتي، وتدبير زن. دو حكايت  اول چنان كه از نامشان نيز پيداست گرد محور انوشيروان پادشاه ساساني مي چرخد. چنان كه پيش تر گفته شد هزارافسان پارسي در زمان انوشيروان و به دستور او در پيوند با داستان هاي هندي به شكل مجموعه اي كامل درآمد، بنابراين احتمالا اين داستان ها از آن دوران به يادگار مانده، بويژه آن كه هر دو به نوعي به عدل وداد انوشيروان مي پردازند. در« انوشيروان عادل »، انوشيروان خود رابه بيماري مي زند و درمان را خشتي از يك ويرانه مي خواند. فرمانبرداران او تمام سرزمين را زير پا مي گذارند اما نمي توانند ويرانه اي پيدا كنند. انوشيروان چون اين را درمي يابد،‌فرهناك مي شود. چرا كه مي فهمد تمام مملكتش آباد شده است. در« انوشيروان و دختر دهاتي »انوشيروان هنگام شكار از دهكده اي سر درمي آورد و در آنجا دختري روستايي به او جامي از آب نيشكر مي دهد انوشيروان كه محصول نيشكر اين روستا را چنين پربار مي بيند، دستور به افزايش خراج مي دهد،‌ليك زيركي دختر كه اين بار افشره را ديرتر مهيا مي كند؛ شاه را به وجد آورده و نه تنها از سر دستورش مي گذرد، بلكه دختر را نيز به همسري مي گيرد.در حكايت« تدبير زن »اما محور خسرو وشيرين هستند؛ البته اين حكايت كوچك نشاني از عشق ميان اين دو ندارد. بلكه برعكس گويي خسرو از پندهاي بيهوده شيرين كلافه و درمانده است. ماجرا از اين قرار است كه صيادي براي خسرو يك ماهي بزرگ هديه مي آورد و خسرو به او دستمزدي قابل توجه مي دهد؛ ليك شيرين به او اعتراض مي كند و خسرو تصميم مي گيرد با حيله اي كه از شيرين آموخته پولها را پس بگيرد. اما با زيركي صياد حيله او نقش بر آب مي شود و خسرو به واسطه منادي در سرزمين ندا مي دهد كه به پند زنان اعتماد نكنيد.          


 



نظرات شما عزیزان:

س. ظ
ساعت16:18---1 مهر 1391
سلام استاد :

يك طرف استاد بيضايي و طرف ديگر استاد افضلي :

مي دانم حرفي براي گفتن ندارم

استاد ، مطالب و استنادات شما در تحليل گفته هاي استاد بيضايي فوق العاده هستند و ارزش تبديل شدن به يك مقاله ي بسيار عالي را دارند !

شايد هم كتابي با نام « هزار افسان اينجاست » !!!
پاسخ: سلام.در بحثهای علمی و تحقیقاتی، تقابل خیلی مفهوم ندارد.ایشان البته در کتاب خودشان انصافاً عالی پیش رفته اند.توصیه میکنم کتاب استاد بیضایی را بخوانید.بسیار کتاب ارزشمندی است هم نوع نگاه استاد به موضوع زیباست و هم روش تحلیل ایشان ستودنی است و مهمتر از همه نکته بسیار درس آموز در اثر استاد بیضایی این است که ایشان با احترام و منش والایی به منتقدان و یا هزارویک شب شناسان بزرگ،پاسخ داده است.


نظیفی
ساعت22:53---31 شهريور 1391
پاییز زیبا و عروص قصه هاست

برگ ریزان درخت و خواب ناز غنچه هاست

خش خش برگ و نسیم و باد را بی انتهاست

هرچه خواهی آرزو کن فصل، فصل قصه هاست

آغاز فصل پاییز و مهر مهربان را به شما استاد گرامی تبریک عرض می کنم.

مهرتان خجسته، مهرورزی تان همیشگی باد!
پاسخ:با سلام بسيار بسيار از لطف شما ممنونم.


zghasemiasl
ساعت9:42---31 شهريور 1391
سلام به استاد گرامی
مطلب خیلی جالبی بود
سپاس


خانم آل کثیر
ساعت21:08---30 شهريور 1391
سلام استادگرامی

متاسفانه موقع انتخاب واحد متوجه شدم در دانشکده اصول الدین واحدنگرفتین.خیلی ناراحت شدم چون واقعن در این ترم بوجود شما نیاز داشتیم.با آرزوی موفقیت روز افزون
پاسخ:سلام..باور کنید شرایطم اجازه نمیداد این ترم خدمتتان باشم..انشالله موفق باشید.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

[ پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, ] [ 17:58 ] [ علي افضلي ]

.: Weblog Themes By MihanSkin :.

درباره وبلاگ

من علي افضلي هستم.دوست داشتم فضايي براي ارتباط با استادان اهل نظر و دانشجويانم داشته باشم.اين وبلاگ،به نوعي صفحه شخصي من است بنابراين طبيعي است كه فضاي آن با كلاس درس متفاوت خواهد بود و اساسا تلاشي در جهت اينكه اين وبلاگ موضوعات علمي محض را پوشش دهد،بعمل نخواهد آمد هرچند از طرح مسائل و مطالب علمي به شدت استقبال خواهم نمود.شما نيز هر آنچه مي پسنديد ميتوانيد ارسال داريد..سپاسگزارم
امکانات وب