زبان و ادبیات عربی...

زبان و ادبیات عربی...
هناک دائماً مَن هُو أتعَسُ مِنک، فأبتسم... 
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

 

معجزه امری است خارق العاده که به خیر و سعادت فرا می خواند و با ادّعای پیامبر به قصد اظهارِ صداقتِ مدّعیِ پیامبری از جانبِ خداوند مقرون است؛ یا امری است خارق العاده، مقرون به تحدّی و بدون معارضه . خرق عادت آن است که مردم با امری آشنا و به آن عادت کرده اند ولی معجزه خارج عادت آنها رخ می دهد و در عین حال از جنس آن است. جادوگری عادت قوم موسی بوده است و موسی جادویی فراتر از جادوی آنان می آورد.عادت قوم عیسی پزشکی بوده است و عیسی آنان را در مهارتی که داشتند ناتوان ساخت. فصاحت و بلاغت هنر اعراب بوده است و عربها در شیوایی گفتار و سخنوری و ستیزه گری هنگام دشمنی سرآمد بودند، اما قرآن این مهارت را نقض و خرق عادت نمود و در عین حال به زبان آنان و سنّت های سخنوری آنان نازل شد.

 

رابطۀ بین یک امّت و معجزه از دو جهت تعیین می گردد: وضعیت امّت و زمان معجزه.از نظر وضعیت باید گفت که معجزه های پیش از قرآن، همگی حسی بوده و با وضع ملتها تناسب داشته است.اما معجزه امت عرب، به خاطر هوش و درکشان، عقلی بوده است.از حیث زبان هم این معجزه عقلانی است. طبیعت اعجاز قرآن با جاودانگی و ماندگاری تناسب دارد.دیگر ویژگی قرآن این است که عموم اعراب زمان پیغمبر(ص)، ویژگی خاص قرآن را دریافته اند که معجزه آن همان واژگانی است که مدلول آن را می شناسند و با مفهوم آن دادوستد دارند؛ و اعجاز راز پنهان آن واژگان است که خردها به آن هدایت می شوند و بصیرت بر آن آگاه می گردند.

 

 




نظرات شما عزیزان:

مهدی
ساعت1:40---7 آبان 1391
درود بر دکتر افضلی و دوست عزیزم دکترزاهد

از پاسخ زیبای دوست خوبم آقای دکتر زاهد سپاسگزارم. همشه صحبتها و نوشته های ایشان را با ولعی منحصر به فرد پذیرا هستم.پاسخ:زنده باشيد هر دويتان...


س. ظ
ساعت19:25---4 آبان 1391
درود و دو صد ادب :

آقاي دكتر يك سوال :

اگر فصاحت و بلاغت هنر اعراب زبان زد نبود و عربها در شیوایی گفتار و سخنوری و ستیزه گری هنگام دشمنی سرآمد نبودند . قرآن هيچ گاه در آن برهه ي زماني نازل نمي شد ؟



استاد سوال ديگري دارم :

درك اعراب آن زمان در هنگام نزول قرآن از اين كتاب آسماني به چه ميزان بود ه است ؟
پاسخ: سلام..در مطالب جدید وبلاگ، در حال پاسخگویی به همین سوالات هستم..مطالب را پیگیری نمایید.موفق باشید.


ساعت21:07---2 آبان 1391
دومتن زیر درگیر ی هایم با اصل علیت بوده است

ساعت21:06---2 آبان 1391
رودخانه زلال شهر ما گذرگاهی است که آب رشته کوههای زاگرس را ازخود عبور می دهد. بارانها ، رودهای فصلی، چشمه ها وجویبارها همه درنهایت تبدیل به رودی می شود که در هویتی(چه هویتی؟) به نام رود دز ازکنارشهرما می گذرد.این رود نتیجه به هم پیوستن آبهاست ،آبها در محل رودخانه دز گذرگاه واحدی برای عبور یافته اند.رود دز گذرگاهی یگانه برای عبور وگذشتن است وآن چیزی نیست مگر دره وشکافی خالی که جریانهای متفاوت درآن امکان رفتن به سوی خلیج فارس رایافته اند. رود دراینجا آشکارشدن جریانی است وابسته به بیشمار جریانات دیگر.
من می بینم که پس از هرعلتی معلولی می آید امامی دانم که علت امری مستقل ازدیگرپدیده های هستی نیست بلکه علت جریانی در افق هستی است ودرنتیجه وامدار کل هستی است.اگرمن به عمد سرفه کنم،من علت سرفه هستم وسرفه معلول من است اما من کیستم جز نسبتی درزمینه تمام نسبتهای هستی.اگر زمین وآسمان وکهکشان چنین نبودند که اکنون هستند برای من مجالی برای سرفه کردن نبود.اگر جاذبه تغییر می کرد، اگر سرعت الکترونها کم وزیادمی شد، اگر هورمونهای بدنم تغییرات فراوانی می کردند اگر فاصله سیارات وستارگان تغییر می کرد وبه طور خلاصه اگرهستی اینگونه که هست نمی بود من مجالی برای سرفه کردن نمی داشتم زیرا دراین میانه چیزی به نام من شکل نگرفته بود.پس من چگونه می توانم علت سرفه کردن باشم؟شاید کل هستی علت(؟) وسرچشمه سرفه کردن است اما سرفه گذرگاهی برای عبور نیافته است مگر حلق ودهان من. کل هستی مرا برآورده است وسپس من سرفه ای کردم! .دراینجا نمی خواهم بگویم که من چیزی هستم ودرعین حال معلول عواملی پیش ازخود بلکه می خواهم بگویم که من نسبتی هستم در زمینه تمام نسبتهای هستی.ملاصدرا می فرمود که انسان ذاتی نیست بلکه ربط وارتباطی است.من گذرگاهی هستم که تمام هستی از طریق آن سرفه ای را آشکار می کند. علت ومعلول همچون جریان یک رود است اما به شرط اینکه از گستره ای که همانا تمامی کائنات است جدایش کرده باشیم درست مانند اینکه گردابی درمیان دریا را مستقل از موجها وجریانات آب دریا ملاحظه کنیم(نگرشی مصنوعی وغیرواقعی به واقعیت) ولی اگر علت ومعلول را درزمینه کل هستی بنگریم دیگر نه علتی هست ونه معلولی زیرا چه عقل سلیمی(به جز عقل فلاسفه) می تواند هستی را علت سرفه کردن بخواند؟پذیرش علت ومعلول نیازمند پذیرش یک چهارچوب تجربی ویک بازی زبانی معمولی است(پذیرش یک تئوری).من هستی را کوچکتر وساده تر درنظر می گیرم و آن را به حد یک انسان فرومی کاهم وسپس می توانم بگویم که من عمداً سرفه ای کردم وبنابراین مسئولیتش بامن است.
ما باید بسیاری عوامل مزاحم را نادیده بگیریم تا بتوانیم بگوییم که الف علت ب است اما اگر عوامل مزاحم را به حساب آوریم درآن صورت آنها یکی و دوتا نخواهند بودوپس ازمدتی ناگزیریم تمامی هستی را وارد معرکه کنیم.(چگونه می توان اثبات کرد که ستاره ای در کهکشان آندرومدا بر سرفه من تاثیری ندارد؟)واگر تمام هستی را درمعادله خود واردکنیم دیگر نه الف خواهیم داشت ونه ب بلکه کل جریان پهناور ومحاسبه ناپذیر هستی را خواهیم داشت که می گذرد ودراین گذشتن خود را به گونه ای موقت در این چیز وآن چیز آشکار می کند.زنده باد هراکلیت،زنده باد لائوتسه.
تذکر:این بیت مولانا هم الهام دهنده است :
رفتن این آب فوق آسیاست رفتنش درآسیا بهرشماست


دوست صمیمی..
ساعت21:05---2 آبان 1391
هنگامی که برق را درآسمان می بینیم مضطربانه منتظر صدای رعد می شویم.رعد وبرق همراه یکدیگرند.اگر چراغی قوی در اتاق روشن کنیم باید منتظر این باشیم که هوای اتاق گرم شود زیرا آنجا که روشنایی هست مقداری گرما نیز اجتناب ناپذیر است.رعد وبرق باهم مقارن هستند با این همه نه برق علت رعد است ونه رعد علت برق است.این دو یکدیگر را ایجاد نکرده اند بلکه هردو معلولهای علتی دیگرندمثلاً معلول تخلیه بار الکتریکی هستند.روشنایی وگرما نیز اگرچه باهمند اما می دانیم که هردو معلول عبور الکترونها هستند.می توانیم پدیده هایی داشته باشیم که اگرچه با هم روابط نزدیک ومعنا داری دارند اما هیچکدام علت ومعلول یکدیگر نباشند.اکنون به این نکته توجه کنیم که اعتقاد به وجود خدامی تواند تمام چیزها وپدیده ها را دارای روابط نزدیک ومعنا دارسازد.خدا علت نهایی پدیده هاست.پس تمام پدیده های جهان به هم مرتبط هستند.میان حرکت انگشتم وبال زدن یک پرنده وانفجاری در یک ستاره ارتباطی هست.میان حوادث پراکنده زندگی ام ارتباطی محکم یافت می شود.در همه اموربی ربط ربطی وجود دارد زیرا همه آنها از یک نیروی یگانه به عرصه ظهور رسیده اند.هرچیزی نسبت به چیزی دیگر ضرورت دارد زیرا چیزها درنهایت به وسیله یک عامل پدید آمده اند.همه چیزها دریک نقطه یک چیزندویا همسرنوشت هستند.هستی! تائو!
بسیارخوب اما ما واژه های علت ومعلول را درجاهایی به کار می بریم که به نحو عادی وطبیعی قابل فهم باشند.گرما علت جوشیدن آب است.این چیزی است که مکرراً در طبیعت رخ می دهد وما می توانیم درآن الگویی تکرار شونده ببینیم.اما چه ارتباطی هست میان همه چیزها باهم؟دراینجا الگویی نمی توان دید تا بتوان براحتی از واژه های علت ومعلول استفاده کرد.خدا چیزی در ردیف چیزهای درون جهان نیست واز طرف دیگر اگر قرار است هر چیزی به هرچیز دیگری مرتبط باشد ما واژه ای دقیق وکارآمد برای این کار نداریم.نظام علت ومعلول نیازمند نظریه وچهارچوبی تجربی وتکرار پذیر است واز طرف دیگر واژه «ارتباط» باید براساس معیارهایی عینی وتا اندازه ای عام به کار روداما دراینجا چنین معیارهایی درکار نیست.الف با ب ارتباط دارد زیرا هردو عاشق ومعشوق هم هستند ویا الف با ب ارتباط دارد زیرا هردو در یک سازمان جاسوسی کار می کنند.اکنون اگرهمه چیزها با هم درارتباط باشند اما ندانیم که چگونه این ارتباط را توضیح دهیم چه رخ خواهد داد؟به گمانم دراین حال هر واژه ای رامی توان به کار برد ولی می دانیم که این واژه ها صرفاً قرار است اشاره ای به وضعیت هستی کنند ولی توضیحگر نیستند.راستی آنجا که الگویی شکل نمی گیرد واژه چگونه عمل می کند؟شاید با عمل نکردنش!
تذکر:بی واژه نمی توان کارفلسفی کرد ودرعین حال بزرگترین دشمن همین واژه است!گویی فقط با کج وکوله کردن واوراق کردن معنای واژه هاست که فلسفه رونق می گیرد.شایدفرق فلسفه قدیم بافلسفه جدید دراین است که جدیدتاحدی می داند چه جنایتی می کند وقدیم نمی داند


دوست صمیمی..
ساعت21:00---2 آبان 1391
سلام عزیزم.آقای دکتر فرجی پاک درباره رابطه میان معجزه وقانون علیت پرسیده بودند.همیشه خاصیت آتش این است که سوزنده باشد اما معجزه حضرت ابراهیم این است که آتش گلستان می شود.به نظر می رسد درزمینه علیت آن سنخیت وتناسبی که میان پدیده های طبیعی جهان وجود دارد برچیده می شود وعادت های روزمره زندگی مان خرق می َشوند.رابطه علیت برای برخی نحله های فلسفی بسیار مهم است اما هم اکنون می دانیم که رابطه علیت به آن سفت وسختی که فیلسوفان قدیم ما می گفتند نیست.اینکه یک پدیده همیشه وضرورتا مستلزم پدیده دیگری شود که اولی علت ودومی معلول نامیده می شود امری قطعی وضروری نیست.دیوید هیوم فیلسوف اسکاتلندی نشان داد که علیت تعاقب وپیاپی امدن دو پدیده است واین تعاقب در نفس خود امری تجربی است وهیچگاه ضرورتی همچون ضرورت وقطعیت معادله های جبر وحساب را نشان نمی دهد.در فیزیک کوانتم نیز ما شاهد پدیده هایی هستیم که با اصل علیت راست درنمی آیند.به همین رو نزد عده ای معجزه نفی علیت است.مولوی می گفت که
انبیا درقطع اسباب آمدند معجزات خویش برعالم زدند
ویا می گفت
رفتن این آب فوق آسیاست رفتنش دراسیا بهرشماست
نظر مولوی اشعری مسلک این است که اساسا رسالت انبیا انست که نشان دهند که این علت ها واسباب ومسبب ها عاریتی وعجالتی هستند واگر خدا بخواهد می تواند این نظم عادی وخو گرفته را درهم بریزد.تا انجا که می دانم تفکر کلامی شیعی با این نظر مخالف است ومعتقد است که در معجزه علیت درهم نریخته است بلکه علیتی از نوع دیگر ونظامی دیگر از اسباب و مسبب ها درکارآمده است.در جایی این نکته را از استاد جوادی آملی می خواندم که معجزه نشان می دهد که علیتی از نوع دیگر نیز درکارجهان هست.اینکه عصای چوبین حضرت موسی تبدیل به اژدها وثعبان می شود نه نفی علیت بلکه درکارآمدن نوعی دیگر از علیت است.این پاسخ جالبی است اما متاسفانه این اشکال را دربر دارد که علیت تبدیل به مفهومی خنثی وبی اثر می شود.هر گاه نظم امور ونظام سببها ومسببها به هم ریخت می توانیم مدعی شویم که نظمی دیگر درکاراست وباید اضافه کنیم که این نظمی است فراتر از روزمرگی هایمان که نمی توانیم آنرادریابیم به این ترتیب گرفتار گونه ای تعطیل عقل می شویم و سخنانمان ابطال ناپذیر می شوند.پس این بحث همچنان زنده است که معجزه می تواند نافی اصل علیت شود.اکنون می دانیم که علیت به آن شوری که حکمای ما می گفتند نیست بنابراین راحتتر می توان با آن کنارآمد.دراین باره خواندن کتاب بسیار زیبای جهان هولوگرافیک را که آقای داریوش مهرجویی ترجمه کرده اند توصیه می کنم.اتفاقا از خصوصیت های دنیای پست مدرن امروز این است که دیگر آن قطعیت های قدیمی چندان قابل دفاع نیست واز همین رو شاهد رونق گرفتن همه گونه تفکر اسطوره ای ودینی وجادویی درجهان هستیم.دست یافتن به نقطه اعتدالی دراین زمینه بسیار دشوار است.اگر ضرورت وعلیت را انکار کنیم هم محتمل است که سر از پوچ انگاری دربیاوریم وهم محتمل است که سر به آستان عرفان واسطوره بساییم.وضعیت پست مدرن جهان این دوگانگی را به نمایش می گذارد.اگر ضرورت نباشدهمه چیز مجاز باشد.ما می مانیم وانصافمان.


مهدی
ساعت18:25---28 مهر 1391
جناب دکتر عزیز!

سپاس از وبلاگ و مطالب علمی شما

چیزی که در ابن باره ذهن بنده رو بشدت مشغول کرده، رابطه معجزه با قانون علیته. به نظر شما چه رابطه ای می تونه بین معجزه و قانون علیت برقرار باشه؟ آیا معجزه ناقض قانون علیته یا میشه محملی دیگه برای اون ترسیم کرد؟ برخی از متکلمان مسلمان (اشاعره) عمدتا رأی اول را پذیرفته در حالی که برخی دیگر (تقریبا میشه گفت معتزله و امامیه) معمولا قائل بر این شده اند که معجزه خرق قانون علیت نکرده بلکه در چارچوب قانونی فراعلیت عمل کرده که صرفا برخی از انسان ها (انبیا) از آن آگاهی دارند؟ نظر شما در این رابطه چیست؟
پاسخ: سلام آقای دکتر عزیزم..من هم از شما تشکر میکنم که لطف کردید و به وبلاگ من سر زدید.اگر اجازه بدهید ابتدا بنابر نظر و درخواست حضرتعالی این مطلب شما را برای خوانندگان محترم می گذارم تا نظرات مختلف را ببینیم..آنگاه به تفصیل نظر خودم را خواهم نگاشت.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

[ شنبه 15 مهر 1391برچسب:, ] [ 20:37 ] [ علي افضلي ]

.: Weblog Themes By MihanSkin :.

درباره وبلاگ

من علي افضلي هستم.دوست داشتم فضايي براي ارتباط با استادان اهل نظر و دانشجويانم داشته باشم.اين وبلاگ،به نوعي صفحه شخصي من است بنابراين طبيعي است كه فضاي آن با كلاس درس متفاوت خواهد بود و اساسا تلاشي در جهت اينكه اين وبلاگ موضوعات علمي محض را پوشش دهد،بعمل نخواهد آمد هرچند از طرح مسائل و مطالب علمي به شدت استقبال خواهم نمود.شما نيز هر آنچه مي پسنديد ميتوانيد ارسال داريد..سپاسگزارم
امکانات وب