زبان و ادبیات عربی...

زبان و ادبیات عربی...
هناک دائماً مَن هُو أتعَسُ مِنک، فأبتسم... 
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان


ببخشید که ایمیل دردناکیه اما برای کمک لازمه بخونید و برای دیگران ارسال کنید.کمک کنید تا بلکه دکتری پیدابشه و درمانش کنه.ضمناً عکسهایش بسیار دردناک بود من نذاشتم در وبلاگ.


« نگاه نگران مادر و چشمهای پر از دلهره پدر حکایت از دردی کهنه دارد. صورتهای رنگ پریده و خسته این دو نفر نشان می دهد بیخوابی و چشم انتظاری، جزئی جدایی ناپذیر از زندگی فقیرانه آنهاست؛ زندگی که با دردها و گریه ها و اشکهای دختر پنج ساله آنها رنگ غم و اندوه به خود گرفته است . زخمهای کهنه معصومه دختری که به واقع معصوم است، سکانسهایی نه چندان دلچسب از فیلم زندگی خانواده قاسم بریسم را رقم زده است که بی شک تنها تصور آن و نه دیدنش برای خیلی از مردم سخت و غیرقابل تحمل باشد.
دیدن دختری که هر روز رشد می کند و قد می کشد اما با زجری کشنده، دختری که بازی کردن و خندیدن را مثل خیلی از دخترکان روستای دوسلق شهرستان شوش دوست دارد ولی توان آن را ندارد، شاید زجرآورترین صحنه های زندگی را برای مادری تشکیل می دهد که دوست دارد دخترش همانند سایر هم سن و سالانش بخندد، بازی کند و حرفهای شیرین و با نمک بر زبان جاری کند.حکایت این گزارش، زندگی غم انگیز معصومه بریسم دختری پنج ساله از شهرستان شوش است که با یک بیماری ناشناخته و از همان دوران نوزادی دست و پنجه نرم
 می کند به گونه ای که هم اکنون بدن این دختر همیشه خونی و زخمی است.در حالیکه برای خیلی از ما تنها یک زخم کوچک، آه از نهادمان بلند می کند، معصومه پنج سال از زندگی کودکانه خود را در حالی پشت سرگذاشته که پوست بدنش خود به خود همیشه در حال جدا شدن بوده و این وضع یک زندگی کابوس وار را برای معصومه رقم زده و خنده را از لبان وی گرفته است.مادرش که نشان می دهد سختی روزگاری که با این دختر پنج ساله پشت سرگذاشته،ضربات عمیقی به چهره اش وارد کرده است در توصیف وضع معصومه می گوید: دخترم دوست دارد بدون لباس باشد زیرا لباس ها بعد از چند ساعت به تنش می چسبند و
 باعث درد شدید وی می شوند و بعد از مدتی جدا کردن آنها از بدنش مثل کندن پوست یک انسان از بدنش عذاب آور می شود.پدرش قاسم که نگاه کردن به صورتش می تواند تلخکامی ایامی که با زخمها و گریه های دخترش بر او گذشته را تداعی کند، یک روز کار می کند و چند روز بیکار است که در سالهای اخیر حتی در تامین مخارج اولیه زندگی خود و
خانواده اش نیز مانده چه برسد به اینکه بتواند هزینه های سرسام آور درمان
 دخترش را تامین کند .وی می گوید: خیلی سخته ببینی دخترت و پاره تنت جلوی چشمانت از زخمی هایی که خود به خود روی بندش ظاهر می شود، زجه بزند ولی نتوانی برایش کاری بکنی. ببینی مادرش شب و روز دعا می کند ولی کاری از دستمان برنیاید. زندگی ما با
 قحطی لبخند و خنده مواجه شده است. وی ادامه می دهد: تاکنون به پزشکان فراوانی مراجعه کرده ایم که گفته اند بیماری دخترم ناشناخته است. حتی یک بار معصومه را به تهران نیز برده ایم که گفته اند این بیماری لاعلاج است. راستش را بخواهید وضع زندگی ما به گونه ای نیست که بتوانیم این مخارج سرسام آور را تامین کنیم به همین دلیل اکنون امیدمان به خداست که به دخترمان یک زندگی عادی ببخشد و خنده را بر لبان مادرش بنشاند.پدر معصومه عنوان می کند: برخی مردم می گویند که پزشکان متخصصی در تهران هستند که توانایی درمان دخترم را دارند ولی دست ما به آنها نمی رسد چون توانایی این کار را نداریم و این ناتوانی، عذاب و ناراحتی من را بیشتر میکند.قاسم این را هم می گوید که همین حالا هم شرمنده زن و بچه ام هستم زیرا هرچه دارم برای درمان معصومه فروخته ام و دیگر جایی برای درآمدزایی نیست.وقتی می خواهم با معصومه صحبت کنم تا بتوانم ناراحتیش را بیشتر درک کنم،فقط یک چیز را از او می شنوم. گریه، گریه و گریه و در نهایت دیدن چشمانی
 پر از اشک...فرماندار شوش هم در این خصوص می گوید: از وضع آنها اطلاع داریم چند بار به
 آنها کمک شده ولی امکان درمان برای آنها میسر نشده است به هر حال این بیماری ظاهرا به گونه ای است که از بین 4.5 میلیون نفر، یک فرد به آن مبتلا می شود به گونه ای که پوست بدن فرد بدون دخالت عاملی، از بدن جدا میشود.عبدالرضا سعیدی نیا در خصوص زندگی خانوده معصومه می گوید: زندگی سختی دارند و در روستایی به نام دوسلق زندگی می کنند که 70 کیلومتر با شوش فاصله دارد. فکر می کنم حتی رفت و آمد در این شهر نیز هزینه ای هنگفت را به خانواده قاسم بریسم تحمیل می کند.وقتی عکاس به پدر و مادرش می گوید که قصد دارد از بدنش عکس بگیرد و باید پیراهنش را بالا بزنیم مادرش با گریه می گوید: نمیشه. لباس به بدنش چسبیده است. اما اصرار ما باعث می شود مادر برخلاف میل باطنی دست به چنین کاری بزند تا با صحنه هایی دردآور مواجه شویم. مادر می گوید هر وقت می خواهم لباسهایش را از بدنش جدا کنم، معصومه تا حد مرگ، درد می کشد و گریه میکند. معصومه را در حال زجه زدن در حین ملاقات پدر و مادرش با استاندار خوزستان برای اولین بار دیدم. همه افرادی که در آنجا بودند تحت تاثیر بیماری دخترک قرار گرفته بودند و من با خود فکر می کنم که این درد و رنجی که معصومه بابت این زخمهای بی درمان تحمل می کند ممکن برای بچه های هر کدام از ما رخ دهد. پس به شکرانه سلامتی فرزندانمان که می توانیم با دیدن لبخندشان، تا
 اوج خوشبختی پرواز کنیم و با دیدن دویدنشان گل از گلمان بشکفد باید امثال معصومه بریسم را دریابیم.بر همین اساس شماره کارت 6273533100563938 نزد بانک تجارت به نام قاسم
بریسم برای کمک به این دختر اعلام می شود. همچنین هموطنان برای دریافت
 اطلاعات بیشتر از وضع این دختر شش ساله می توانند با شماره 09163344202 به
 نام علی نواصر نیز تماس بگیرند.

بنی آدم اعضای یکدیگرند    که در آفرینش زیک  گوهرند         

چو عضوی به درد آورد روزگار    دگر عضوها را  نباشد قرار»

این متن ایمیلی بود که به همراه عکسهای هولناک فراوان به دست من رسید.لطفاً دوستان ساکن در شوش یه تحقیق بکنند تا ببینیم چه میشه کرد.ممنون



نظرات شما عزیزان:

س. ظ
ساعت14:04---5 آذر 1391
** اللهم اشف كل مريض **
سلام و عرض ادب خدمت دكتر افضلي :

واقعا درد آوره !!!
استاد اتفاقا يه بار اخبار 20:30 هم اين مطلب رو كامل نشون داد !!!

خدايا ...


احمدی
ساعت11:48---3 آذر 1391
استاد سلام.من ساکن شوش هستم.بعد از اینکه مشکل این دختر را رسانه ای نمودند مقدار زیادی پول جمع شد و حدود یکماه قبل برای معالجه به آلمان بردنش.گویا دارویی هم داده اند که کم کم خوبش میکنه.
پاسخ: خدا را شکر.فقط لطفاً از این موضوع مطمئن شوید تا به اطلاع دوستان برسانم.


عیدی
ساعت9:37---3 آذر 1391
سلام استاد از خوندن این مطلب خیلی متاثر شده از اینکه مادری رو مجسم کنم که از درد فرزندش چه حالی میشود ازفکر کردن هم بهش وحشت میکنم من وقتی فرزندمو واکسن میزدم خودم هم گریه میکردم چه میکشد این مادر از خدا براش صبر وشفای فرزندشو طلب میکنم. ای کاش انسانها به این حقیقت میرسیدن که زندگی نه به لحظاتی ست که گذشته ونه به لحظاتی که نیومده وخیال ست زندگی همون لحظه است که حضور داریم وهمون لحظه که انسانها همدیگرو می بینند وچه خوبه که بجای کنایه ورنجوندن همدیگه لحظات پربار وخوبی رو خاطره کنیم. تشکر ازاستاد مهربان من هم شماره حساب اعلام شده رو برا کمک به افرادی که میشناسم میدهم.

قاسمی
ساعت22:18---2 آذر 1391
امیدوارم یه پولدار خیر پیدا بشه هزینه درمان معصومه رو بپردازه.تنها کاری که از دستمون بر میاد یا شاید کمترین اما بزرگترین کمک دعا باشد..

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

[ چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:, ] [ 20:28 ] [ علي افضلي ]

.: Weblog Themes By MihanSkin :.

درباره وبلاگ

من علي افضلي هستم.دوست داشتم فضايي براي ارتباط با استادان اهل نظر و دانشجويانم داشته باشم.اين وبلاگ،به نوعي صفحه شخصي من است بنابراين طبيعي است كه فضاي آن با كلاس درس متفاوت خواهد بود و اساسا تلاشي در جهت اينكه اين وبلاگ موضوعات علمي محض را پوشش دهد،بعمل نخواهد آمد هرچند از طرح مسائل و مطالب علمي به شدت استقبال خواهم نمود.شما نيز هر آنچه مي پسنديد ميتوانيد ارسال داريد..سپاسگزارم
امکانات وب