● رئالیسم (Realisme) واقع گرایی
رئالیسم از ریشه لاتینی Realis آمده است، از ماده Rerrum یعنی شیئی که آن را میتوان واقعی و صاحب شیئیت (چیزمندی) ترجمه کرد. یعنی هرچه که به شیئی و پدیدههای واقعی مستقل از ذهن ما تکیه کند و آن را ملاک قرار دهد. مکتب رئالیسم نقطه ی مقابل مکتب آرماتن گرایی ( ایده آلیسم ) است که وجود جهان خارجی را نفی کرده و همه چیز را تصورات و خیالات ذهنی می داند. رئالیسم مکتبی است که بر بیان واقعیت ها و زندگانی، همان گونه که هست، تکیه دارد. به بررسی دقیق رفتارهای آدمیان، حالت های روحی آنان ، محرومیت ها و بیرحمی ها و فساد جامعه می پردازد و علت های آن ها را بیان می کند. بالزاک نویسنده فرانسوی، تولستوی نویسنده روسی، دیکنز نویسنده انگلیسی، از پیشگامان این سبک بوده اند. مکتب رئالیسم در نیمه دوم سده ی نوزدهم میلادی پدید آمد.
رئالیسم به معنای واقعیت عینی ، بدون خوشایند گری و احساساتی گری است. این جنبش در تقابل با آرمان گرایی (ایده آلیسم)، نئوکلاسیسم و در جریان انقلاب صنعتی فرانسه پدید آمده است و هدف هنرمندان این جنبش ، بیان واقعیت مطلق است. رئالیسم به اصالت واقعیت و به وجود جهان خارج و مستقل از ادراک انسان باور دارد. ایده آلیست ها همه ی موجودات و آن چه را که انسان در جهان درک می کند، تصورات ذهنی و وابسته به ذهن انسان می دانند و معتقدند که اگر من که همه چیز را ادراک می کنم نباشم، دیگر نمی توان گفت که چیزی هست. در حالی که به باور رئالیستی، اگر انسان ها نیز از میان بروند، جهان خارج همچنان وجود خواهد داشت. به طور کلی یک رئالیست، موجودات جهان خارج را واقعی و دارای وجودی مستقل از ذهن انسان می داند. این اسلوب هنری و از جهت استهتیک ( زیبا شناختی) دگرساز و اصلاحگر، هنر را بیش از همه اساوب های هنری متجلی میسازد. از مختصات رئالیسم بازتاب حقیقی شخصیت بغرنج انسانی و مناسبات و روابط گوناگونش نسبت به واقعیت، ارائه اشخاص و حوادث نمونه وار (تیپیک) از طریق چهره پردازی فردی مسائل زندگی است. وقتی به تاریخ پیدایش و تکامل رئالیسم به مثابه ی اسلوب هنری مینگریم، می بینیم که عناصر مرکبه و گرایشهای فکری آن در ادوار ابتدایی تکامل هنر پدید شده بوده است. ولی اسلوب رئالیسم به مثابه یک اسلوب خاص هنری در دوران نوزایی (رنسانی) مثلاً در آثار سروانتس و شکسپیر دیده میشود. این مکتب در اواسط سده ی نوزدهم تکاملی شگرف مییابد و به رئالیسم انتقادی ستندال، بالزاک، دیکنز، هوگارت، دومیه، کوریه، منیه، گوگول، توگنف، تولستوی و بسیاری دیگر میرسد. در آثار آنان معایب نظامات اشرافی فئودالی و سرمایهداری افشا میشود و در رهایی فکری و بیداری اجتماعی بشر و برای پیدایش و استقرار آرمانهای دمکراتیک در اندیشه افراد نقش مهمی ایفا میکند. اکنون نیز در آثار بسیاری از هنرمندان مترقی جهان سرمایهداری، اسلوب واقعگرایی نقادانه ادامه دارد و ارایه خلاق آن به صورت رئالیسم انقلابی یا سوسیالیستی درآمده است. این اسلوب، واقعیت پویا، مشخص و تاریخی را در سمت حرکت انقلابی آن در آثار هنری مجسم میکند و از آن جا که هنرمند در این جا مجهز به آگاهی اجتماعی است، برخوردش به پدیدههای اجتماعی و تاریخی برخوردی است در اوج احساس مسئولیت و تعهد و آگاهی و قهرمانان مثبت طراز نوی را از میان تاریخ به میان میکشد. معمولاً ماکسیم گورکی را اندیشهپرداز این مکتب، و اثرش مادر را نخستین اثر هنری ناشی از این اسلوب میشمرند. رئالیسم در رمان و نمایش نامه خیال پردازی و فردگرایی رومانتیسم را از میان می برد و با مشاهده ی واقعیت های زندگی و تشخیص درست علل و عوامل آن ها به تشریح و تجسم آن ها می پردازد. هدف حقیقی رئالیسم تشخیص تأثیر محیط و اجتماع در واقعیت های زندگی و تحلیل و شناساندن دقیق "تیپ ها" یی است که در اجتماع به وجود می آیند. کوشش نویسندگان رئالیسم در این است که جامعه خود را تشریح کنند و "تیپ ها"ی موجود در جامعه را نشان دهند و همچون مورخی عادات و اخلاق مردم اجتماع خویش را بیان کنند. "بالزاک" فرانسوی نماینده ی مکتب رئالیسم نیز به این نکته اشاره می کند و در "کمدی انسانی" می نویسد: "با تنظیم سیاهه ی معایب و فضایل و با ذکر آن چه که زاییده ی هوس ها و عشق هاست و با تحقیق درباره ی مشخصات اخلاقی و انتخاب حوادث اساسی جامعه و یا تشکیل "تیپ ها" ممکن است به نوشتن تاریخی موفق شویم که مورخان از آن غافل بوده اند، یعنی "تاریخ عادات و اخلاق جامعه".
از نمایندگان بزرگ مکتب رئالیسم در فرانسه "بالزاک" ، "استاندال" و در انگلستان "دیکنز" را می توان نام برد. هنرمندان برجسته ی دیگر عبارتند از: گوستاو کوربه ، فرانسوا میله ، ادوارد مانه ، فرانسیسکو گویا ، ایلیار پین و انوره دومیه . از دیگر مراکز مهم رئالیسم می توان از روسیه و نویسندگان بزرگانی چون تولستوی و داستایوسکی نام برد.
رئالیسم جادویی : اصطلاح واقع گرایی جادویی در مورد آثار داستانی نویسندگانی مانند خورخه لویس بورخس نویسنده ی آرژانتینی، میگل آستورباس نویسنده ی گواتمالایی ، گابریل گارسیا مارکز نویسنده ی کلمبیایی، گونتر گراس نویسنده ی آلمانی، جان فولز نویسنده ی انگلیسی و ایتالو کالوینو نویسنده ی ایتالیایی به کار برده می شود. در آثار این نویسندگان درون مایه ها و موضوع ها اغلب خصوصیتی نامانوس و خیالی و رویایی و خواب گونه دارند. عناصر رویاگونه و سحرآمیز با واقعیت با هم جا عوض می کنند و الگوهای واقع گرایی با خیال و وهم در هم می آمیزند. در این آمیزش ترکیبی پدید می آید که به هیچ کدام از عناصر سازنده اش شبیه نیست و ویژگی مستقل و جداگانه ای دارد. رویا و واقعیت در این داستان ها چون آن در هم جوش می خورند که خیالی ترین وقایع جلوه ای طبیعی و واقعی پیدا می کند و خواننده ماجراهای داستان را می پذیرد. داستان در شکل خیال و وهم عنوان می شود، اما ویژگی های آن ها را ندارد و همین مساله رمان های واقع گرای جادویی را از رمان های وهمی و خیالی جدا می کند و به آن ها کیفیت نو و بدیعی می دهد که نوع تازه ای از داستان کوتاه و رمان را پدید می آورد. در این داستان ها ترتیب توالی زمانی به هم می ریزد و روایت زمانی رویداد ها استادانه جا به جا می شود و داستان ها با بهره گیری از قصه، علوم پنهانی و با ته رنگی از توصیفات اکسپرسیونیستی و سوررئالیستی روایت می شوند.
نظرات شما عزیزان: